خواجه شمسالدین محمد، حافظ شیرازی، یکی از بزرگترین شاعران نغزگوی ایران و از گویندگان بزرگ جهان است که در شعرهای خود «حافظ» تخلص نمودهاست.
محمد گلندام، نخستین جامع دیوان حافظ و دوست و همدرس او، نام و عنوانهای او را چنین آوردهاست: مولاناالاعظم، المرحومالشهید، مفخرالعلماء، استاد نحاریرالادباء، شمسالملهوالدین، محمد حافظ شیرازی.
تذکرهنویسان نوشتهاند که نیاکان او از کوهپایه اصفهان بودهاند و نیای او در روزگار حکومت اتابکان سلغری از آن جا به شیراز آمد و در این شهر متوطن شد. و نیز چنین نوشتهاند که پدرش «بهاءالدین محمد» بازرگانی میکرد و مادرش از اهالی کازرون و خانهی ایشان در دروازه کازرون شیراز، واقع بود.
ولادت حافظ در ربع قرن هشتم هجری در شیراز اتفاق افتاد. بعداز مرگ بهاءالدین، پسران او پراکنده شدند ولی شمسالدین محمد که خردسال بود با مادر خود، در شیراز ماند و روزگار آندو، به تهیدستی میگذشت تا آنکه عشق به تحصیل کمالات، او را به مکتبخانه کشانید و به تفصیلی که در تذکرهی میخانه آمدهاست، وی چندگاهی ایام را بین کسب معاش و آموختن سواد میگذرانیدو بعداز آن زندگانی حافظ تغییر کرد و در جرگهی طالبان علم درآمد و مجلسهای درس عالمان و ادیبان زمان را در شیراز درک کرد و به تتبع و تفحص در کتابهای مهم دینی و ادبی از قبیل: کشاف زمخشری، مطالعالانوار قاضی بیضاوی، مفتاحالعلوم سکاکی و امثال آنها پرداخت.
زندگی نامه ابو ریحان البیرونی :
ابوریحان محمدبن احمد بیرونی خوارزمی نام مشهوری در تاریخ وتمدن اسلامی وتمدن جهانی است . کنیه واسم او درزبان عربی بصورت « ابوریحان البیرونی الخوارزمی» ثبت شده و در نزد علمای لاتین زبان اروپا « آلیبرن» ودر عرف دانشمندان امروزی جهان « البیرونی» خوانده می شود .
کلمه بیرونی (« بیرونی » که درمتون عربی بصورت « البیرونی » ضبط شده نسبتی است که اهالی خوارزم قدیم برای کسانی که از عاصمه ولایت بیرون بودند «بیرونی » می خواندند . یاقوت حموی معنی این کلمه را « روستایی » وابوریحان را از روستای خوارزم دانسته .بنابرآن از آن جهت ابوریحان را بیرونی گفتند که اوغالبا در سفر وخارج از خوارزم بسر برده وبری خوارزمیان بمنزله مردی بیگانه بوده واز این روی بیرونی خوانده شده است . آخرین نظرکه آن راهم باید با تردید نگریست مبتنی است برانتصاب بیرونی به « بیرون» قلعه ای درشمال خراسان که گاه جزو ناحیه خوارزم شمرده می شد .
ولادت بیرونی در سوم ذی الحجه سال 362 هجری قمری مطابق با چهارم سپتامبر سال 973 میلادی اتفاق افتاد. وی خود را در رساله ای که درباره فهرست کتب محمدبن ذکریای رازی نوشته درآنجا کهبه شرح فهرست آثار خود پرداخته می گوید در پایان سال 427 هجری قمری ، (35.ام) 65 سا ل قمری تمام 63 سال شمسی داشته ام . بنابراین تاریخ ولادتش باید به تحقیق همان باشد که گفته شد . (وسعت اطلاعات ابوریحان مستلزم آن است که وی رشته های گوناگون از آداب وعلوم را در دوران جوانی فراگرفته باشد . اصولا همه دانشمندان بزرگ دوره اسلامی درتحصیلات اولیه تقریبا یکسان بوده اند همه ازتعلم قرآن کریم شروع می کردند وسپس به کسب مقداری از مقدمات ادبیات وعلوم می پرداختند . بعد از این مقدمات بود که تحصیلا ت دقیق علما در رشته های مورد علقه آنان آغاز میشد وسالیان دراز به طول انجامید و ولی توجه به تخصص دریک رشته دلیل آن نبود که این تشنگان علم از کسب اطلاع در سایررشته ها برکنار بمانند .
ابوریحان هم یکی از این بزرگان است که درچند رشته از دانش بشری به عالی ترین مراحلی که در عهد می شناختند رسیده بود . کسی که شهرت استادی اصلی و واقعی را در فن تخصصی ابوریحان یعنی هیئت وریاضیات دارد ابونصر منصور بن علی بن عراق از خاندان سلطنی مشاهیر معروف به « آل عراق» است . ابو ریحان البیرونی از جمله ریاضیدانان قرن چهارم هجری وسراسر تمدن اسلامی است.
در وجود او وابوریحان بیرونی که متوالاً در خوارزم ظهور کرده اند نشان دهنده آنست که آن ولایت یکی از مراکز تعلیم علوم ریاضی وهیئت ونجوم بوده است . از مدت تعلیم ابوریحان بیرونی در نزد ابونصرعراقی اطلاعی نداریم ولی اطلاعات مندرج در رسائل پانزده گانه اش که درجواب سوالات ابوریحان نوشته ، نشان میدهد که استفاده واستفاضه ابوریحان از استاد خود حتی در درجات بسیار اعلای تعلم وتحقیقات او ادامه داشته است ابوریحان بیرونی سفرها ی مختلفی به اقصاء نقاط جهان از جمله خراسان ، ری ، طبرستان ، گرگان ، غزنی وسفرهای متعددی به هنر نیز بوده است که درآن سفرها به انجام تحقیقات و رصد کردن می پرداخته است .
(درباره تاریخ وفات بیرونی بعضی ماخذ بکلی ساکت وماخذ دیگر متضمن اقوال مختلفند یاقوت حموی وفاتش رادر غزنی به حدود سال 403 هجری . قمری در سن بالا وسالخوردگی دانسته است . (ابت ابی اصیبعه این واقعه را مربوط به سال 430 هجری قمری می داند . حاجی خلیفه سال درگذشتش را گاه 430 ثبت کرده ویکبار سال 440 هجری آورده وبار (دیگر قبل از سال 450ویکبار هم در حدود سال 450 هجری آورده است.
زندگی نامه خواجه عبدالله انصاری :
ابو اسماعیل عبد الله بن ابو منصور مست النصاری معروف به خواجه عبدالله انصاری و پیر هرات از مشایخ و علمای بزرگ بود .به شیخ ابو الحسن خرقانی اخلاص و ارادت ویژه داشت .
خواجه عبدالله محمد بن انصاری هروی سال 384 -396 هجری - در زمان سلطنت آلب ارسلان سلجوقی و وزارت خواجه نظام الملک وزیر دانشمند و دانش پرور و هنر شناس وی در یکی از دهات طوس متولد شد و در سال 481 هجری قمری درگذشت خواجه عبدالله انصاری نابغه ایست که به شامخ ترین قلل انسانیت دست یافته و اگر نظم و نثر وی تا بدین حد دلنشین است از جادوی عشق و ایمان اوست ایمان مردی که از سر منزل طلب گذشته و هفت خوان هولناک را بدون بیم و تردید پشت سر نهاده تا به چشمه آب حیات و به کیمیای سعادت و زندگی جاویدان رسیده است.
وی یکی از بزرگترین کیمیاگران مشرق زمین است که قلمرو دست نیافتی او را شکوهی است که گذشت زمان در آن تاثیر نمی کند و هر سخنی از وی دنیای عظیم و پر جلالی را در پیش روی ما می گشاید و ما در این مقال نه امکان و نه فرصت و نه سودای و پایه آن را داریم که در حکمت اشراق وعرفان سخن گوئیم.
خواجه عبدالله انصاری از گویندگان و شعرای بسیار بلند پایه است که کلام او از دل برآمده و بر دل می نشیند و نثر وی نیز به روانی خود نوعی شعر به شمار می آید.
ادبیات برای وی یک مقوله تجملی یا راهی برای ارتزاق و رسیدن به دولت و مکنت نیست . بلکه رازگوی اسراری است که سینه هایی سوخته و شرحه شرحه می توانند آنها را در خود بگیرند. او از این وسیله علیه غاصبین حقوق مردم نیز استفاده می کند . خواجه عبدالله انصاری عارف وارسته ای دشمن دغلکاری و نیرنگ و خود فروشی است و از بزرگترین محدثین عالم اسلام نیز شمرده می شود. به لقب شیخ الاسلام معروف بود و از نوادگان ابوایوب انصاری می باشد قدرت وی در علم و ادبیات عرب نیز بگواهی کتبی که به زبان عربی نوشته از جمله کتب : ذوالکلام و منازل السایرین برای مردی که بطور کلی هیچ مکتبی از صرف و نحو بطور کامل ندیده شگفت آور است .
از آثار جاویدان این نابغه بزرگ آنچه به فارسی تصنیف شده و باقی مانده کتاب اسرار و زادالعارفین است که دنیای پر شوری از راه رسیدن به سعادت ازلی خودشناسی و خداشناسی است که عمیقاٌ باید مورد مطالعه و بررسی قرار گیرد تا اندکی به حال جذبه و شور این عارف جلیل القدر ربانی بتوان پی برد.
خواجه در راه طریقت پیرو شیخ ابوالحسن خرقانی بود . خواجه چون حسین بن منصور حلاج شوریده بود و این شوریدگی بیش از هر چیز در مناجات های خواجه عبداله انصاری مشهود است و آثارش مشحون از مواعظ و نصایح است و مسلک او بعدها مورد استفاده سعدی واقع گشت . گلستان و سعدی بهارستان جامی محصول همین نوع سبک است . عقاید و افکار خواجه را می توان در منازل السائرین مطالعه نمود. او حافظه ای قوی داشت و گویند سی هزار حدیث حفظ بوده است.
زندگی نامه ابو علی سینا بلخی :
ابوعبید جوزجانی که یکی از شاگردان مقرب و یاران همیشگی ابن سینا بوده است از قول استادش زندگینامه او را چنین روایت می کند:
پدرم عبدالله پسر حسن پسر علی ابن سینا از اهالی بلخ بود. در زمامداری امیر نوح سامانی به سوی بخارا نقل مکان کرد و در دهکده ای از توابع بخارا سکنی گزید و به برزگری و کشاورزی پرداخت. در آن ایام با دختری ستاره نام در دهکده افشنه که جز همان دهستان بود، ازدواج کرد. من در سال 259 خورشیدی (980 میلادی) به دنیا آمدم. بعد از مدت زمانی پدرم به شهر بخارا آمد، مرا به مکتب برد و به دست استاد (که گویا ابوبکر برقی بوده است) سپرد. درس قرآن و ادبیات را شروع کردم و در ده سالگی قرآن را حفظ نموده و در ادبیات مقامی کسب کردم که همدرسانم را تحت الشعاع قرار داده بودم. با کمال جدیت نزد اسماعیل زاهد فقه روی آوردم و در این رشته رشته به حدی رسیدم که مفتی حنفیان بخارا شدم. در همان زمان حساب را پیش یکی از سبزی فروشها که در علم حساب توانا بود فرا گرفته و ریاضی را از استادی به نام محمد مساح کسب نمودم. دیری نگذشت که شخصی به نام عبدالله ناتلی به شهر ما آمد؛ او خود را فیلسوف معرفی کرد و پدرم وی را در خانه خود جا داد و از او خواهش کرد که مرا تعلیم دهد. کتاب ایساغوجی را پیش وی خواندم و هر مسئله ای را که استاد شرح می داد، من بهتر از او تفسیر می کردم. در مدت زمانی اندک توانستم در علم منطق، سرمایه زیادی کسب کنم. کتاب اقلیدس را نیز نزد ناتلی شروع کردم، پنج یا شش شکل آن را تشریح کرد، بقیه مشکل را خود حل کردم. این بار کتاب دیگری را مورد مطالعه قرار دادم و دیگر نیازی به ناتلی نمانده بود. ناتلی از ما جدا شد، بعد از علم منطق و هندسه و فلکیات، که از ناتلی و غیره فرا گرفته بودم؛ به فراگیری علوم طبیعی و ماوراء الطبیعه و علوم طب پرداختم. کتاب ماوراء الطبیعه تألیف ارسطو را پیدا کردم، دیدم بسیار مشکل است. چهل بار از اول تا به آخر خواندم و تمام مندرجاتش را حفظ کردم، اما چیزی از محتوای آن نفهمیدم. تا روزی در بازار صحافان بخارا به سمساری برخوردم، کتابی در دست داشت، گفت: ابوعلی این کتاب را بستان که بسیار ارزان است و صاحبش آن را از سر نیازی که به مال دارد میفروشد. کتاب را به سه درهم خریدم و به خانه آوردم. کتاب یکی از تألیفات فارابی و شرح ماوراءالطبیعه ارسطو بود. آن وقت بود که به کمک این کتاب ارزشمند، مشکلات علم ماوراءالطبیعه همگی بر من روشن شد. در زمینه علم طب بسیاری از کتاب های طبی را که در آن روزگار متداول بود، مطالعه کردم دیدم علم طب بسیار مشکل نیست.
بسیار زود در این باره نیز پیشرفتهایی حاصل شد، که از سایر اطبای وقت پیشی گرفتم و شروع به مداوای بیماران کردم. در طب علمی تجاری بر من کشف شد که بسیاری از نظریات مندرج در کتاب ها را وارونه دیدم. در آن ایام که با طب سر و کار داشتم شانزده سالم بود. این را نیز باید یادآوری کنم که پدرم عبدالله و برادرم، که از من بزرگتر بود، گرویده باطنی بودند. اکثر اوقات بر سر مباحث نفس و عقل، که از فرقه اسماعیلیه تلقین گرفته بودند، به بحث و جدل می پرداختـند. من گوش می دادم، اما مرام و جدل آنان را نمی پسندیدم و وقتی که مرا دعوت به گرویدن به فرقه خود نمودند ابا ورزیدم.»
ابوعبید جوزجانی به روایتش ادامه می دهد و می گوید:
هنگامی که ابن سینا در سن هفده سالگی بود، اتفاقاً امیر نوح بن منصور سامانی، که زمامدار بخارا بود، بیمار شد. طبیبان بزرگ بخارایی با به بالین امیر دعوت کردند. این سینا جوان هم خود را در میان آنان جا زد و به عیادت امیر رفت». خود او در این باره می گوید: « طبیبان همگی از تشخیص بیماری درماندند. خدا را شکر که تشخیص من درست از آب درآمد و مداوای من اثر رضایت بخش بخشید و امیر به زودی شفا یافت.
گویند بیماری امیر نوح سامانی چنان بود که جملگی عضلاتش چنان سخت و سفت شده بود که توان حرکت را به کلی از او سلب کرده و یارای هیچ حرکتی نداشت. طبیبانی که به بالینش رفتند از علاج درمانده و سپر انداختند. ابن سینای جوان بعد از معاینه دقیق دستور داد که حوض حیاط امیر را مملو از ماهی رعاده (لرز ماهی) کنند. امیر را لخت کرده و در قفس چوبین قرار داد و در وسط حوض جا داد. در اثر نیروی الکتریسیته ای که از ماهی رعاده تولید می شود و با جسم امیر تماس می گرفت، امیر به کلی از بیماری سفتی عضلات نجات یافت. ناگفته نماند که در هر ماهی رعاده قدرت تولید الکتریسیته به سی ولت می رسد. از این رو پیداست که ابوعلی سینا یک هزار سال قبل از پیدایش روش معالجه با برق و حتا قبل از اختراع برق به تأثیر آن پی برده است. امیر نوح در مقابل این معالجه شگف انگیز می خواست پاداش شایانی به ابن سینای جوان بدهد. در جواب امیر که گفت: « ابو علی هر چه بخواهی می دهم». ابن سینا گفت: تنها پاداش من این باشد که اجازه بفرمایی در مطالعه کتاب های کتابخانه امیر آزاد باشم.
برای هر حکمی در معالجه و هر بیانی در تشریح جسم آدمی، دلایل له و علیه را با هم آورده است. شیخ الرئیس ابن سینا اولین دانشمند اسلامی است که کتابهای جامع و منظم در فلسفه نوشته است. کتاب شفای او در واقع حکم یک دائرةالمعارف فلسفی را دارد. علاوه بر شفا کتاب های نجات، اشارات و تنبیهات، قراضه طبیعیات، مبداء و معاد و داستان حی بن یقطان را همگی در فلسفه نوشته است.
ابن سینای روانشناس، در کتاب قانونش بحث هایی درباره روان شناسی و روان پزشکی دارد که واقعا مایه تعجب است. ابن سینا با وجود عمر کوتاه و با آن همه گرفتاری و دغدغه و اختفا و فرار و زندان، که گریبانگیرش بوده است، توانسته 476 کتاب و رساله در هر علمی از علوم متداول زمان خود را به جامعه تقدیم کند. که اکنون 246 کتاب و رساله او باقی و در کتابخانهای مختلف دنیا موجود است. ابن سینا، فیلسوف در فلسفه اش متأثر از افلاطونی نو بوده و کوشش کرده آن را با دین اسلام وفق دهد؛ که در این باره از ابن رشد بسیار پیشی گرفته و کمتر از ابن رشد از ارسطو تبعیت کرده است. با این همه چندی از کوته فکران او را کافر و زندیق خوانده اند. ابن سینای طبیب که قانون را نوشته، در حقیقت باید گفت که دایرةالمعارف طبی را به دنیا ارزانی داشته است. قانون در طب ابن سینا که شامل پنج کتاب است، تا قرن هفدهم در سراسر اروپا معتبرترین کتاب طبی بوده و در هر دانشگاهی آن را تدریس کرده اند، و حتی امروزه هم می توان از توجیهات و اشارات او بهره ها کسب کرد.
شرح هایی که در دنیای اسلام بر کتاب قانون ابن سینا نوشته شده از علمای زیر است:
علی رضوان، متوفی 460 هجری قمری، امام فخر رازی، نجم الدین احمد نخجوانی، محمد بن محمود آملی متوفی بسال 733 ه.ق.، سعدالدین محمد فارسی، فخرالدین محمد خجندی، جمال الدین حلی، رفیع الدین گیلی، یعقوب بن اسحق سلوی، ابوالفرج یعقوب بن اسحق معروف به ابن القف، هبه الله یهودی مصری، حکیم محمد بن عبدالله آق سرایی، حکیم علی گیلانی، ......
حال که در دنیای اسلام راجع به ابن سینا نوشته ها را نوشتیم، بیایید که به خارج و به دنیای غرب سفری کنیم و ببنیم اروپائیان درباره ابن سینا چه عقایدی دارند و تا چه حد از او قدردانی کرده اند.
دکتر نجیب عقبقی از مصر کتابی را در سه جلد به نام المستشرقون تألیف کرده که در سال 1946 در دارالمعارف مصر چاپ و انتشار یافته است. در این کتاب هر چه آثار مستشرقین غربی است گرد آمده است؛ شصت و پنج صفحه کتاب مزبور اختصاص به ابوعلی سینا دارد. کتابهای قانون و شفا، اثر ابن سینا بارها و بارها به زبانهای مختلف از جمله عربی، لاتین، فرانسوی و ایتالیایی ترجمه و در دانشگاه های مختلف جهان تدریس می شدند.
زندگی نامه رابعه بلخی :
رابعه بلخی را مادر شعر فارسی گویند اجداد اواز عرب بوده که در پی تسخیر خراسان به بلخ امده بودند. پدر او که فاضل ومحترمی بود در سلطنت سامانیان بست قندهار و بلخ حکومت می کدر تاریخ تو رابعه در دسترس نمی باشد میگویند در نیمه اول قرن چهارم حیات داشت . عطار نیشاپوری شرح رابعه را در مقاله بیست و یکم الهی نامه در 428 بیت شعر تحت عنوان حکایت رابعه دختر کعب اورده است .
عطار به بخش از زندگی رابعه از دوران مرگ پدرش تراژیک خود رابعه می پردازد جریان عشق رابعه ومرگش از تراژید ترین داستان های عاشقی است که درسراسر جهان وجود داشته . داستان زندگی نامه یگانه دختر امیر بلخ به نقل عطار نیشاپوری چنین اغاز می شود.
رابعه یگانه دختر پادشاه بلخ بود جمال ظاهرو لطف ذوق اورا دلبری بی همتا ساخته بود رابعه چنان خوش زبان بود گویا از شیرنی لبانش نیز در شعرش می امیخت چون مرگ پدر او فرا رسید پسر خود حارث را نزد خود خواند و دلبند خویش را به اوسپرد پس از مرگ پدر پسر حارث بر تخت شاهی نشست .
رابعه در جشن بزرگان وشریفان که به منظور تهنیت شاه بر گذار گردیده بود به بام قصر امد ناگهان نگاهش به بکتاش افتاد سرپایش را عشق گرفت عشق دختر پادشاه باغلام گناه نا بخشودنی بود بعداز سالها فراق ناله و گریستن ها به شعر گفتن پرداخت رابعه یکروز در چمن به شعر گفتن پرداخت ولی ناگهان در یافت که برادر شعرش می شنود برادر اش بد گمان می شود حارث برادر رابعه دستور می دهد تا خواهر شانرا به حمامی ببرند شاهرگ های دست وی را بزنند دختر فریاد کشید و اهسته خون از بدنش می رفت روز بعد گرمابه را گشودند رابعه را غرق غرق در خون دیدند پیکرش را شستند و دفن نمودند .
پس از مدتی بکتاش فرصت فرار می یابد شبانگاه به خانه حارث می اید و سرش از تن جدا می کند به سرقبر
رابعه حاضر می شود و با فرو بردن شمشیر به قلب خویش به زندگی خویش پایان می دهد.
از رابعه مجموعاً 55 بیت باقی اشعارش بدست برادرش حارث از میان رفته است .
زندگی نامه سعدی شیرازی:
شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی بی تردید بزرگترین شاعری است که بعد از فردوسی آسمان ادب فارسی را با نور خیره کننده اش روشن ساخت و آن روشنی با چنان تلألویی همراه بود که هنوز پس از گذشت هفت قرن تمام از تاثیر آن کاسته نشده است .
درحالی که هنوز پاره ای ابهامات در مورد زندگی و سرگذشت سعدی هست که رفع آنها تاکنون میسر نشده، از جمله نام او و نام پدرش که سایه ای ثمین در اشعارش دارد- یا منشأ نسبت او که دلیل تخلصش می باشد، آیا تخلصش به اتابک سعد زنگی برمی گردند یا سعدبن ابوبکر؟ البته این ادعا خالی از اشکال نیست. چرا که قبل از بازگشت به شیراز و ارتباط با این اتابک زاده جوان، سعدی نامیده می شد. اینکه از خانواده او در شام کسی به این نام خوانده می شد، خیالی باطل است، چرا نام یک تن از تبار آنها در مزارات شیراز نیست؟ انتساب او به سعدبن عباده- خزرجی نیز بی اساس است، چرا که انتساب به سعدبن عباده که از بیعت با ابوبکر خودداری کرد در آن زمان که شیراز اهل تسنن متعصبی داشت موجب فخر نبوده است. به هر حال هیچ یک از این ابهامات نمی تواند مانع شناخت بهتر سعدی و یا فروغ او در آسمان ادب ایران باشد. تاریخ ولادت سعدی به قرینه ی سخن او در گلستان در حدود سال 606 هجری است. وی در آغاز گلستان چنین می گوید:
« یک شب تأمل ایام گذشته می کردم و بر عمر تلف کرده تأسف می خوردم و سنگ سراچه دل را به الماس آب دیده می سفتم و این ابیات مناسب حال خود می گفتم:
در اقصای عالم بگشتم بسی به سر بردم ایام با هر کسی
تمتع به هر گوشه ای یافتم ز هر خرمنی خوشه ای یافتم
چو پاکان شیراز خاکی نهاد ندیدم که رحمت بر این خاک باد
تولای مردان این پاک بوم برانگیختم خاطر از شام و روم
دریغ آمدم زان همه بوستان تهیدست رفتن سوی دوستان
به دل گفتم از مصر قند آورند بر دوستان ارمغانی برند
مرا گر تهی بود از قند دست سخن های شیرین تر از قند هست
نه قندی که مردم به صورت خورند که ارباب معنی به کاغذ برند»
به تصریح خود شاعر این ابیات ، مناسب حال او و در تأسف بر عمر از دست رفته و اشاره به پنجاه سالگی وی سروده شده است و چون آنها را با دو بیت زیر که هم در مقدمه گلستان من باب ذکر تاریخ تألیف کتاب آمده است:
هر دم از عمر می رود نفسی چون نگه می کنم نمانده بسی
ای که پنجاه رفت و در خوابی مگر این پنج روز دریابی
خجل آن کس که رفت و کار نساخت کوس رحلت زدند و بار نساخت
خواب نوشین بامداد رحیل بازدارد پیاده را زسبیل...
قیاس کنیم ، نتیجه چنین می شود که در سال656 هجری پنجاه سال یا قریب به این از عمر سعدی گذشته بود.
سعدی در شیراز در میان خاندانی که از عالمان دین بودند ولادت یافت. دولتشاه می نویسد که: « گویند پدر شیخ ملازم اتابک بوده » یعنی اتابک سعدبن زنگی ، و البته قبول چنین قولی با اشتغال پدر سعدی به علوم شرعیه منافات ندارد. سعدی از دوران کودکی تحت تربیت پدر قرار گرفت و از هدایت و نصیحت او برخوردار گشت ؛ ولی در کودکی یتیم شد و ظاهراً در حضن تربیت نیای مادری خود که بنابر بعضی اقوال مسعود بن مصلح الفارسی پدر قطب الدین شیرازی بوده ، قرار گرفت و مقدمات علوم ادبی و شرعی را در شیراز آموخت ، سعدی تحصیلات خود را در شهر شیراز به پایان رساند. هنگامی که فارس مقارن با هجوم مغول دچار هرج و مرج شده بود 620 هـ شیراز را به قصد بغداد ترک کرد. طالب علم ، جوانی بود که در مدرسه نظامیه بزرگترین مکان علمی جهان اسلام درس می خواند. از یک خانواده شافعی که همه افراد آن عالمان دین بودند، برخاسته بود. جوان شیرازی با فراغ بال از کمک خرج نظامیه با سعی و جد بسیار زبان علمی زمان خود عربی را می آموخت و با تلقین و تکرار درس ها وسیله جلب نظر استادان را فراهم کرده بود. در این میان زمانی که وقت و فراغتی دست می داد طلاب جوان را در فراگیری درس ها کمک می کرد. گاه در جمع دوستان شعرهایش را می خواند. شعرهایی که غالباً فارسی بود و احیاناً هم تعدادی ابیات عربی. شعرهایی ساده و لطیف، اما عاشقانه. هیچ کس نمی دانست مخاطب شاعر از این عشق کیست؟ مجموعه این اشعار بعدها بنام «غزلیات قدیم» شهرت یافت. وی در پایان این غزلها خود را سعدی معرفی می کرد. سعدی تخلص شاعرانه اش بود، اما دوستانش او را مشرف الدین یا مصلح الدین می نامیدند و گاه از روی مزاح او را ابوعبدالله نیز می خواندند. در محافل دوستانه قصه های دلاویز می گفت. قصه هایی جالب و اعجاب انگیز از سفرهایش، مسافرت هایی که قصد انجام آنها را داشت یا هرگز به انجام دادن آنها موفق نشد، مثل سفر به هند و... از همه طبقات و همه اصناف صحبت می کرد. اگر شنونده ای قصه او را غیرواقعی تلقی می کرد با لبخند می گفت: «جهان دیده بسیار گوید دروغ؟» بغداد تجربه سالهای جوانی سعدی بود به قول خودش «چندان افتد و دانی» وقتی به شیراز بازگشت دیگر جوان نبود. پنجاه سالی داشت. بازگشت به شیراز برای او پایان سالهای دوری و آوارگی بود. بازگشت به بهشت گمشده بود. بعد از سفرهای طولانی به بغداد، حلب، دمشق، حجاز و مکه و...
سعدی اینک به قدم رفت و به سرباز آمد
مفتی ملت اصحاب نظر بازآمد
خاک شیراز همیشه گل خوشبوی دهد
لاجرم بلبل خوش گوی دگر باز آمد
شیراز را در سالهای آشوب ترک کرده بود و اینک با امنیت متزلزل اتابک ابوبکر در آن می زیست. ره آورد ارزنده سعدی از سفرهایش منظومه تعلیمی «سعدی نامه» است که از باب هماهنگی با گلستان، «بوستان» نامیده می شود.
زندگی نامه عمر خیام :
غیاث الدین ابوالفتح، عمر بن ابراهیم خیام (خیامی) در سال ۴۳۹ هجری (۱۰۴۸ میلادی) در شهر نیشابور و در زمانی به دنیا آمد که ترکان سلجوقی بر خراسان، ناحیه ای وسیع در شرق ایران، تسلط داشتند. وی در زادگاه خویش به آموختن علم پرداخت و نزد عالمان و استادان برجسته آن شهر از جمله امام موفق نیشابوری علوم زمانه خویش را فراگرفت و چنانکه گفته اند بسیار جوان بود که در فلسفه و ریاضیات تبحر یافت. خیام در سال ۴۶۱ هجری به قصد سمرقند، نیشابور را ترک کرد و در آنجا تحت حمایت ابوطاهر عبدالرحمن بن احمد , قاضی القضات سمرقند اثربرجسته خود را در جبر تألیف کرد.
خیام سپس به اصفهان رفت و مدت ۱۸ سال در آنجا اقامت گزید و با حمایت ملک شاه سلجوقی و وزیرش نظام الملک، به همراه جمعی از دانشمندان و ریاضیدانان معروف زمانه خود، در رصد خانه ای که به دستور ملکشاه تأسیس شده بود، به انجام تحقیقات نجومی پرداخت. حاصل این تحقیقات اصلاح تقویم رایج در آن زمان و تنظیم تقویم جلالی (لقب سلطان ملکشاه سلجوقی) بود.
در تقویم جلالی، سال شمسی تقریباً برابر با ۳۶۵ روز و ۵ ساعت و ۴۸ دقیقه و ۴۵ ثانیه است. سال دوازده ماه دارد ۶ ماه نخست هر ماه ۳۱ روز و ۵ ماه بعد هر ماه ۳۰ روز و ماه آخر ۲۹ روز است هر چهارسال، یکسال را کبیسه می خوانند که ماه آخر آن ۳۰ روز است و آن سال ۳۶۶ روز است هر چهار سال، یکسال را کبیسه می خوانند که ماه آخر آن ۳۰ روز است و آن سال ۳۶۶ روز می شود در تقویم جلالی هر پنج هزار سال یک روز اختلاف زمان وجود دارد در صورتیکه در تقویم گریگوری هر ده هزار سال سه روز اشتباه دارد.
بعد از کشته شدن نظام الملک و سپس ملکشاه، در میان فرزندان ملکشاه بر سر تصاحب سلطنت اختلاف افتاد. به دلیل آشوب ها و درگیری های ناشی از این امر، مسائل علمی و فرهنگی که قبلا از اهمیت خاصی برخوردار بود به فراموشی سپرده شد. عدم توجه به امور علمی و دانشمندان و رصدخانه، خیام را بر آن داشت که اصفهان را به قصد خراسان ترک کند. وی باقی عمر خویش را در شهرهای مهم خراسان به ویژه نیشابور و مرو که پایتخت فرمانروائی سنجر (پسر سوم ملکشاه) بود، گذراند. در آن زمان مرو یکی از مراکز مهم علمی و فرهنگی دنیا به شمار می رفت و دانشمندان زیادی در آن حضور داشتند. بیشتر کارهای علمی خیام پس از مراجعت از اصفهان در این شهر جامه عمل به خود گرفت.
دستاوردهای علمی خیام برای جامعه بشری متعدد و بسیار درخور توجه بوده است. وی برای نخستین بار در تاریخ ریاضی به نحو تحسین برانگیزی معادله های درجه اول تا سوم را دسته بندی کرد، و سپس با استفاده از ترسیمات هندسی مبتنی بر مقاطع مخروطی توانست برای تمامی آنها راه حلی کلی ارائه کند. وی برای معادله های درجه دوم هم از راه حلی هندسی و هم از راه حل عددی استفاده کرد، اما برای معادلات درجه سوم تنها ترسیمات هندسی را به کار برد؛ و بدین ترتیب توانست برای اغلب آنها راه حلی بیابد و در مواردی امکان وجود دو جواب را بررسی کند. اشکال کار در این بود که به دلیل تعریف نشدن اعداد منفی در آن زمان، خیام به جوابهای منفی معادله توجه نمی کرد و به سادگی از کنار امکان وجود سه جواب برای معادله درجه سوم رد می شد. با این همه تقریبا چهار قرن قبل از دکارت توانست به یکی از مهمترین دستاوردهای بشری در تاریخ جبر بلکه علوم دست یابد و راه حلی را که دکارت بعدها (به صورت کاملتر) بیان کرد، پیش نهد.
خیام همچنین توانست با موفقیت تعریف عدد را به عنوان کمیتی پیوسته به دست دهد و در واقع برای نخستین بار عدد مثبت حقیقی را تعریف کند و سرانجام به این حکم برسد که هیچ کمیتی، مرکب از جزء های تقسیم ناپذیر نیست و از نظر ریاضی، می توان هر مقداری را به بی نهایت بخش تقسیم کرد. همچنین خیام ضمن جستجوی راهی برای اثبات “اصل توازی” (اصل پنجم مقاله اول اصول اقلیدس) در کتاب شرح ما اشکل من مصادرات کتاب اقلیدس (شرح اصول مشکل آفرین کتاب اقلیدس)، مبتکر مفهوم عمیقی در هندسه شد.
در تلاش برای اثبات این اصل، خیام گزاره هایی را بیان کرد که کاملا مطابق گزاره هایی بود که چند قرن بعد توسط والیس و ساکری ریاضیدانان اروپایی بیان شد و راه را برای ظهور هندسه های نااقلیدسی در قرن نوزدهم هموار کرد. بسیاری را عقیده بر این است که مثلث حسابی پاسکال را باید مثلث حسابی خیام نامید و برخی پا را از این هم فراتر گذاشتند و معتقدند، دو جمله ای نیوتن را باید دو جمله ای خیام نامید. البته گفته می شودبیشتر از این دستور نیوتن و قانون تشکیل ضریب بسط دو جمله ای را چه جمشید کاشانی و چه نصیرالدین توسی ضمن بررسی قانون های مربوط به ریشه گرفتن از عددها آورده اند.
استعداد شگرف خیام سبب شد که وی در زمینه های دیگری از دانش بشری نیز دستاوردهایی داشته باشد. از وی رساله های کوتاهی در زمینه هایی چون مکانیک، هیدرواستاتیک، هواشناسی، نظریه موسیقی و غیره نیز بر جای مانده است. اخیراً نیز تحقیقاتی در مورد فعالیت خیام در زمینه هندسه تزئینی انجام شده است که ارتباط او را با ساخت گنبد شمالی مسجد جامع اصفهان تأئید می کند.
عدهای از تذکرهنویسان، خیام را شاگرد ابن سینا و عدهای دیگر او را شاگرد امام موفق عارف معروف نوشتهاند. تاریخنگاران و دانشمندان هم عصر خیام و کسانی که پس از او آمدند جملگی بر استادی وی در فلسفه اذعان داشته اند، تا آنجا که گاه وی را حکیم دوران و ابن سینای زمان شمرده اند. آثار فلسفی موجود خیام به چند رساله کوتاه اما عمیق و پربار محدود می شود. آخرین رساله فلسفی خیام مبین گرایش های عرفانی اوست.
اما گذشته از همه اینها، بیشترین شهرت خیام در طی دو قرن اخیر در جهان به دلیل رباعیات اوست که نخستین بار توسط فیتزجرالد به انگلیسی ترجمه و در دسترس جهانیان قرار گرفت و نام او را در ردیف چهار شاعر بزرگ جهان یعنی هومر، شکسپیر، دانته و گوته قرار داد. رباعیات خیام به دلیل ترجمه بسیار آزاد (و گاه اشتباه) از شعر او موجب سوء تعبیرهای بعضاً غیر قابل قبولی از شخصیت وی شده است. این رباعیات بحث و اختلاف نظر میان تحلیلگران اندیشه خیام را شدت بخشیده است. برخی برای بیان اندیشه او تنها به ظاهر رباعیات او بسنده می کنند، در حالی که برخی دیگر بر این اعتقادند که اندیشه های واقعی خیام عمیق تر از آن است که صرفا با تفسیر ظاهری شعر او قابل بیان باشد. خیام پس از عمری پربار سرانجام در سال ۵۱۷ هجری (طبق گفته اغلب منابع) در موطن خویش نیشابور درگذشت و وی را در امامزاده محروق به خاک سپردند.
آثار :
خیام آثار علمی و ادبی بسیار تالیف نمود که معروفترین آنها هفده رساله و کتاب به شرح زیر است:
۱- رساله فی براهینالجبر و المقابله به زبان عربی، در جبر و مقابله که فوق العاده معروف است و بهوسیله دکتر غلامحسین مصاحب در تهران به چاپ رسیدهاست.
۲- رساله کون و تکلیف به عربی درباره حکمت خالق در خلق عالم و حکمت تکلیف که خیام آن را در پاسخ پرسش امام ابونصر محمدبن ابراهیم نسوی در سال ۴۷۳ نوشتهاست و او یکی از شاگردان پورسینا بوده و در مجموعه جامع البدایع باهتمام سید محی الدین صبری بسال ۱۲۳۰ و کتاب خیام در هند به اهتمام سلیمان ندوی سال ۱۹۳۳ میلادی چاپ شدهاست.
۳- رسالهای در شرح مشکلات کتاب مصادرات اقلیدس و این رساله در سال ۱۳۱۴ به اهتمام دکتر تقی ارانی به چاپ رسید که از لحاظ ریاضی بسیار مهم است.
۴- رساله روضةالقلوب در کلیات وجود.
۵- رساله ضیاء العلی.
۶- رساله میزانالحکمه.
۷- رسالهای در صورت و تضاد.
۸- ترجمه خطبه ابن سینا.
۹- رسالهای در صحت طرق هندسی برای استخراج جذر و کعب.
۱۰- رساله مشکلات ایجاب.
۱۱-رسالهای در طبیعیات.
۱۲- رسالهای در بیان زیگ ملکشهاهی.
۱۳- رساله نظام الملک در بیان حکومت.
۱۴- رساله لوازمالاکمنه.
۱۵- اشعار عربی خیام که در حدود ۱۹ رباعی آن بدست آمدهاست.
۱۶- نوروزنامه.
۱۷- رباعیات فارسی خیام که در حدود ۲۰۰ چارینه (رباعی) یا بیشتر از حکیم عمر خیام است و زائد بر آن مربوط به خیام نبوده بلکه به خیام نسبت داده شده.
۱۸- عیون الحکمه.
۱۹- رساله معراجیه.
۲۰- رساله در علم کلیات.
۲۱- رساله در تحقیق معنی وجود.
برخی از رباعیات خیام:
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من،
وین حرف معما نه تو خوانی و نه من؛
هست از پس پرده گفتگوی من و تو،
چون پرده برافتد، نه تو مانی و نه من.
—————————————————
عمرت تا کی بخودپرستی گذرد،
یا در پی نیستی و هستی گذرد؛
می خور که چنین عمر که غم در پی اوست
آن به که بخواب یا بمستی گذرد.
—————————————————-
لب بر لب کوزه بردم از غایت آز،
تا زو طلبم واسطه عمر دراز،
لب بر لب من نهاد و میگفت بر از:
می خور، که بدین جهان نمیآیی باز!
—————————————————-
تا کی غم آن خورم که دارم یا نه؛
وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه،
پر کن قدح باده، که معلومم نیست
کاین دم که فرو برم برآرم یا نه
آرامگاه
مقبره خیام شاعر معروف در جنوب شهر نیشابور، در جوار مقبره امامزاده محمد محروق واقع است.
آرامگاه حکیم عمر خیام نیشابوری
نظامی عروضی در سال ۵۳۰ مقبره خیام را زیارت کرد. وی گوید: “مرا به گورستان حیره (نیشابور) بیرون آورد (راهنما) و بر دست چپ گشتم، در پایین دیوار باغی خاک او دیدم نهاده…” ویلیام جکسن نویسد: “این بنا را که فعلا بر قبر امامزاده موجود است ظاهراً در قرن هفدهم میلادی (قرن یازدهم هجری) به جای بینایی که در آن وقت مشرف به ویرانی بوده است، بنا کردهاند.”
بار دیگر در سال ۱۳۱۳ هجری شمسی مقارن با جشن هزاره فردوسی بنای دیگری ساخته شد که هنوز باقی است، و آن مشتمل است بر ستونی سنگی در وسط سکوی چهار گوش منصل به بقیه امامزاده محمد محروق.
انجمن آثار ملی در صدد احداث بنایی برآمد که بیش از بنای کنونی در خور مقام خیام باشد، و از لحاظ اینکه با وضع بنای تاریخی امامزاده محمد محروق تباین و عدم تناسبی نیابد، در نظر گرفت بنای دیگری در جانب دیگر باغ امامزاده مذکور به عنوان یادبود خیام احداث نماید.
طرح این بنای یادبود مشتمل است بر برجی به سبک برجهای عهد سلجوقی (معاصر خیام) منتهی با استخوان بندی آهنی و پوشش سنگی و تزینات کاشی کاری (حاوی رباعیات منتخب خیام) و گنبد متناسب و آبنماها و نهرهای آب و مستحدثات دیگر در اطراف وجوانب.
علاوه بر بنای یاد بود که در دست ساخت است، ابنیه جداگانه دیگری برای موزه و کتابخانه و مهمانسرا ساخته شده است. ضمناً خیابان مشجر آسفالتی به طول سه کیلومتر از جاده مشهد به سوی باغ خیام و از انجا به بقعه عطار احداث گردیده است.
زندگی نامه فردوسی :
استاد بزرگ بی بدیل ، حکیم ابوالقاسم منصور بن حسن فردوسی طوسی، حماسه سرای بزرگ ایران و یکی از شاعران مشهور عالم و ستاره در خشنده آسمان ادب فارسی و از مفاخر نامبردار ملت ایرانست که به علت همین عظمت مقام و مرتبت ، سرگذش مانند دیگر بزرگان دنیای قدیم با افسانه و روایات مختلف در آمیخته است. مولد او قریه باژ از قراء ناحیه طابران (یا: طبران) طوس بود، یعنی همانجا که امروز آرامگاه اوست، و او در آن دِه در حدود سال ۳۲۹ – ۳۳۰ هجری، در خانواده ای از طبقه دهقانان چشم به جهان هستی گشود.چنان که می دانیم "دهقانان" یک طبقه از مالکان بودند که در دوره ی ساسانیان (و چهار پنج قرن اول از عهد اسلامی) در ایران زندگی می کردند و یکی از طبقات اجتماعی فاصل میان طبقه کشاورزان و اشراف درجه اول را تشکیل می دادند و صاحب نوعی "اشرافیت ارضی" بودند . زندگانی آنان در کاخهایی که در اراضی خود داشتند می گذشت . آنها به وسیله ی "روستاییان" از آن اراضی بهره برداری می نمودند و در جمع آوری مالیات اراضی با دولت ساسانی و سپس در عهد اسلام با دولت اسلام همکاری داشتند و حدودا تا زمان حمله مغول به تدریج بر اثر فتنه ها و آشوبها و تضییقات گوناگون از بین رفتند. اینان در حفظ نژاد و نسب و تاریخ و رعایت آداب و رسوم ملی، تعصب و سختگیری خاص می کردند و به همین سبب است که هر وقت در دورهی اسلامی کسی را "دهقان نژاد" می دانستند مقصود صحت نژاد ایرانی او بود و نیز به همین دلیل است که در متون فارسی قرون پیش از مغول "دهقان" به معنی ایرانی و مقابل "ترک" و "تازی" نیز استعمال می شده است .فردوسی به خاطر تعلق به این طبقه از جامعه، از تاریخ ایران وسرگذشت نیاکان خویش آگاهی داشت، به ایران عشق می ورزید، به ذکر افتخارات ملی علاقه داشت. وی از خاندانی صاحب مکنت و ضیاع و عقار بود و به قول نظامی عروضی صاحب چهار مقاله، در دیه باژ «شوکتی تمام داشت و به دخل آن ضیاع از امثال خود بی نیاز بود» . ولی این بی نیازی پایدار نماند ؛ زیرا او همه سودهای مادی خود را به کناری نهاد و وقتی تاریخ میهن خود و افتخارات گذشته آن را در خطر نیستی و فراموشی یافت زندگی خود را به احیاء تاریخ گذشته مصروف داشت و از بلاغت و فصاحت معجزه آسای خود در این راه یاری گرفت . از تهیدستی نیندیشید، سی سال رنج برد، و به هیچ روی، حتی در مرگ پسرش، از ادامه کار باز نایستاد، تا شاهنامه را با همه ی رونق و شکوه و جلالش، جاودانه برای ایرانی که می خواست جاودان باشد، باقی می گذارد «که رحمت بر آن تربت پاک باد»فردوسی ظاهراً در ابتدای قتل دقیقی (حدود ۳۶۷ ۳۶۹ ه) به نظم داستانهای منفردی از میان داستانهای قدیم ایرانی سرگرم بود، مثل داستان "بیژن و گرازان"، که بعدها آنها را در شاهنامه ی خود گنجانید و گویا این کار را حتی در حین نظم شاهنامه ابومنصوری یا بعد از آن نیز ادامه می داد و داستانهای منفرد دیگری را مانند اخبار رستم، داستان رستم و سهراب، داستان اکوان دیو، داستانهای مأخوذ از سرگذشت بهرام گور، جداگانه به نظم در می آورد . اما تاریخ نظم این داستانها مشخص نیست و تنها بعضی از آنها دارای تاریخ نسبتا روشن و آشکاری است. مثل داستان سیاوش که در حدود سال ۳۸۷ ه. سروده شده و نظم داستان نخجیر کردن رستم با پهلوانان در شکارگاه افراسیاب که در ۳۸۹ شروع شد. آغاز نظم شاهنامه: اما نظم شاهنامه، یعنی شاهنامه ای که در سال ۳۴۶ هجری به امر ابومنصور محمد بن عبدالرزاق سپهسالار خراسان فراهم آمده بود، دنباله ی اقدام دقیقی شاعرست در همین مورد. دقیقی بعد از سال ۳۶۵ که سال جلوس نوح بن منصور سامانی بود، به امر او شروع به نظم شاهنامه ابومنصور کرد ولی هنوز بیش از هزار بیت آن را به نظم در نیاورده بود که به دست بنده ای کشته شد. بعد از شهرت کار دقیقی در دهه ی دوم از نیمه ی دوم قرن چهارم و رسیدن آوازه ی آن و نسخه ای از نظم او به فردوسی، استاد طوس بر آن شد که کار شاعر جوان دربار سامانی را به پایان برد. ولی مأخذی را که دقیقی در دست داشت مالک نبود و می بایست چندی در جست و جوی آن بگذراند . بر حسب اتفاق یکی از دوستان او در این کار وی را یاری کرد و نسخه ای از شاهنامه منثور ابومنصوری را بدو داد و فردوسی از آن هنگام به نظم شاهنامه دست یازید، بدین قصد که کتاب مدون و مرتبی از داستانها و تاریخ کهن ترتیب دهد. تاریخ این واقعه ، یعنی شروع به نظم شاهنامه ، صریحاً معلوم نیست ولی با استفاده از قرائن متعددی که از شاهنامه مستفاد می گردد و با انطباق آنها بر وقایع تاریخی، می توان آغاز نظم شاهنامه ابومنصوری را به وسیله استاد طوس سال ۳۷۰ – ۳۷۱ هجری معلوم کرد.این کار بزرگ، خلاف آنچه تذکره نویسان و افسانه سازان جعل کرده اند، به امر هیچ یک از سلاطین، خواه سامانی و خواه غزنوی، انجام نگرفت بلکه استاد طوس به صرافت طبع، بدین مجاهدت عظیم دست زد و در آغاز کار فقط از یاوری دوستان خود و یکی از مقتدرین ایرانی نژاد محلی در طوس بهره مند شد که نمی دانیم که بود ، ولی چنانکه فردوسی خود می گوید او دیری نماند و بعد از او مردی دیگر، هم از متمکنان و بزرگان محلی طوس، به نام "حیی" یا "حسین" بن قتیبه ، شاعر را زیربال رعایت گرفت و درامور مادی، حتی پرداخت خراج سالانه، یاوری نمود، و مردی دیگر به نام "علی دیلمی" هم در این گونه یاوریها شرکت داشت. اما اینان همه از یاوران و دوستان و بزرگان محلی طوس یا ناحیه طابران بودند و هیچ یک پادشاه و سلطان نام آوری نبودند. تذکره نویسان در شرح حال فردوسی نوشته اند که او به تشویق سلطان محمود به نظم شاهنامه پرداخت . علت این اشتباه آن است که نام محمود در نسخه موجود شاهنامه، که دومین نسخه شاهنامه فردوسی است، توسط خود شاعر گنجانیده شد و نسخه اول شاهنامه ( که منحصر بود به منظوم ساختن متن شاهنامه ابومنصوری ) ، موقعی آغاز شده بود که هنوز ۱۹ سال از عمر دولت سامانی باقی بود و اگر فردوسی تقدیم منظومه خود را به پادشاهی لازم می شمرد ناگزیر به درگاه آل سامان، که خریدار این گونه آثار بودند، روی می نمود نه به درگاه سلطانی که هنوز روی کار نیامده بود. محمود ترکزاد غزنوی نه تنها در ایجاد شاهنامه استاد طوس تأثیری نداشت بلکه قصد قتل گوینده آن، به گناه دوست داشتن نژاد ایرانی و اعتقاد به تشیع، را داشت .اتمام اولین نسخه شاهنامه: گفتیم که فردوسی، مدتی پیش از به دست آوردن نسخه ی شاهنامه منثور ابومنصور محمد بن عبدالرزاق طوسی، در دوران جوانی و پیش از چهل سالگی، سرگرم نظم بعضی از داستانهای قهرمانی بود و بنا بر شرحی که گذشت در حدود سال ۳۷۰ ۳۷۱ هجری نسخه شاهنامه منثور ابومنصوری را به یاری یکی از دوستان طوسی خود به دست آورد و به نظم آن همت گماشت، و پس از سیزده یا چهارده سال، در سال ۳۸۴ یعنی ده سال پیش از آشنایی بادربار محمود غزنوی، آن را به پایان رسانید. تاریخ مذکور درپاره ای از نسخ قدیمی شاهنامه دیده می شود.